رمان اشراف زاده




دانلود رمان اشراف زاده اثر نسرین قدیری




بخشی از این رمان :


نوای دلنشین و گوشنواز والس دانوب آبی اشتراوس، در
سراسر تالار طنین انداخته بود. شاه پری مثل همیشه بر جایگاه خود بالای تالار نشسته
بود و شاهد رقص زیبای زوج جوانی بود که به سبکی حرکت قوها روی آب، بر روی سنگهای
سفید و مرمرین تالار مشغول حرکت و جست و خیز بودند. لباس بلند و آبی رنگی به تن
داشت که سراسر آن با مروارید و سنگهای براق سفید، تزیین شده بود. گیسوانش را پشت
سرش جمع کرده و با سنجاق الماس نشان بزرگی مهار کرده بود. گیسوانی که زمانی چشم هر
بیننده ای را خیره می کرد و دهان همه را به تحسین می گشود. مثل همیشه راست و
استوار وسط مبل بزرگ و اشرافیش نشسته بود. او هرگز به تکیه دادن و لمیدن عادت
نداشت. شانه های شکیلش که اکنون استخوانی و شکننده شده بودند، پس از هفتاد و پنج
سال عمر، هنوز صاف و استوار از زیر لباس خودنمایی می کردند. گردن بلند و چروکیده
اش که زمانی مظهر سپیدی یاس و یادآور زیباترین و لطیف ترین پرهای قو بود، همچنان
بلند و کشیده جلوه گری می کرد و اثری از خمیدگی و تسلیم در آن دیده نمی شد. دستهای
قوی و محکش که یکی بر روی دسته مبل و دیگری روی عصای بلند و مرصعی قرار داشت که آن
را به زمین می فشرد و به آرامی تکان می داد، تعداد زیادی انگشتر برلیان و الماس را
در معرض دید بینندگان قرار می داد. گردنبند ضخیم و مرصعی به گردن بسته بود و
گوشواره های بزرگ الماسش در اطراف صورت در هم رفته و پیرش، بزرگ و بی قواره جلوه
می کردند. راست و استوار نشسته بود.









لینک دانلود رمان اشراف زاده در پایین :






ashrafzade